دعوت شده بودم.....همین و بس.... 
ساعت 12 شب 18 مرداد 91 بود که حرکت کردیم.........از طرف پدری عمو امید شلنگوآب رو باز کرد پشت سرمون،از طرف مادری هم مادربزرگم یه کاسه کوچیک آب به رسم قدیما که پشت مسافر میریختن پشت سرمون ریخت و بعد از خداحافظی کردن ازشون راهی شدیم.....شب قدر بود و تو ماشین مراسم احیاء رو انجام دادیم....منم مداحی میکردم....
دقیقا فرداش ساعت 4 رسیدیم مشهد .......خواب بودم؟؟نمیدونم.....شاید....
بعد از مستقر شدن خواب رفتم......فکر میکنم بقیه ام خوابیدن....ساعت 12 شب رفتیم حرم.....لحظه ی واقعا زیبایی بود.....نمیشه توصیفش کرد باید حسش کنی، تا ساعت 3 زل زده بودم به ضریح و فقط اشک شوق.......هیچی و هیچی فقط تمام اونایی که التماس دعا گفته بودن دونه دونه یادم میفتادن و برا تک تکشون دعا کردم......علی الخصوص یه نفر که دائم اسمشو تکرار میکردمو به امام رضا گفتم که به جای من خوب ازش تشکر کنن،بعد از زیارت آقا امام رضا علیه السلام رفتیم سر قبر آقای مجتهدی....5 تا انگشتمون و گذاشتیم و 5 تایی فاتحه فرستادیم........عبد صالح.....مامان خیلی دوست داشت زیارتش کنه.....
روز بعدش سری به کوچه بازار زدیمو خیابون گردی.....
شب ساعت 9 بود دوباره رفتیم حرم،این بار یه حس دیگه داشتم....فقط دلم میخواست حرکت کنم برم جلوتر.....انگار اجازه صادر شده بود.......رفتمو رفتم.....30 بار الله اکبر.....جلوتر،30 باره دیگه الله اکبر و در آخر 40 بار.......
اشک تو چشام حلقه زده بود ، قدم هام آهسته تر شد، ایستادم ، باری دیگر، السلام علیک یا علی بن موسی الرضا.....آقا جون ممنونتم.......
بعد از زیارت مراسم احیا رو تو صحن آزادی شروع کردیم دعای جوشن کبیر رو تموم کردیمو مداحی و سینه زنی......سخنرانی دکتر رفیعی شروع شد که دیگه نموندیم......
فرداشم که بعد از زیارت دعای وداع رو خوندیم.........بغضم گرفته بود....سیل جمعیت موج میزد.....شده بود ظهر عاشورا......آفتاب کله هارو داغ کرده بود....آب سرد کن ها قطع شده بودن و همه تشنه.....من دنبال خانواده بودم که دو تا جنازه آوردن و یه دور زدن و رفتن.....خوشا به سعادتشون....آخرشم که رفتیم صحن انقلاب سر قبر آقای نخودکی....ای کاش در قید حیات بودن....افسوس....
کلید و تحویل دادیمو بعد از یکم دوره خودمون چرخیدین به سمت تهران گازیدیم ......همش همین بود.....صبح ساعت 6:30 رسیدیم تهران.......سرم گیج میرفت......نفهمیدم چه جوری سلام و علیک کردم.......تا دراز کشیدم رفتم تا خوده ظهر......
عین یه خواب بود..... 
بازم میخوام........ 
نظرات شما عزیزان:
|